این که میبینید پروژهی جدید من است. وسط سرشلوغیها، درسخواندنها و نخواندنها، نوشتنها و ننوشتنها، پرورش مستر و خردهفرمایشات زن وَ مرد، اینیکی هم قرار است بیاید وصله شود به فهرست کارهام و نمیدانم چرا؟ صبح، فال حروف ابجد زدم. سعی کردم با حضور قلب، حمد و آیهاش را بخوانم و موقع نیتکردن تمرکز کافی داشتهباشم تا فالم حرفهای مفیدی تحویلم دهد و مثلا نگوید آنزنِ گندمگونِ فلان، در پی صدمه و آسیب به تو است. و فکر میکنید چه شد؟ انگشت سبابهام دقیقا روی خط میان «ج ج ج» و «ب ج ج» فرود آمد. تعجبی ندارد؛ جدولاش از کف دست هم کوچکتر است، بااینحال شصتوچهار خانه را در خودش جا داده. همیشه نصف انگشتم از خط و حصار خانهها میزند بیرون و نصفش میافتد روی خانههای کناری یا به حریم خانهی بالاتر و پایینتر تجاوز میکند. زن بهم گفتهبود: «وقتی اینطور میشود دوباره نیت کن و انگشت بزن.» گفتم: «از کجا معلوم که باز دو فالی نشوم؟» بعد یادم آمد که آنروز که تا کمر رفتهبودم توی صندوق آهنیِ انبار، در انتهاش، با دو غنیمت برگشتهبودم به اتاق پذیرایی. یک دوات قدیمیبود که مرد احتمال میداد از عمهجان زینت ماندهباشد. یکی روی درب شیشهی جوهر نوشتهبود: نه بشکند! نه خشک شود! مرد این را که دید گفت: «این دستخط شاهپور است!» غنیمت دوم مکعبمستطیل چوبیای بود قدِ دو بندانگشت که لااقل تا صبح امروز هیچ نشانهی عجیبی در ظاهرش نداشت و حالا دارد. روی هر چهار وجه مستطیلیشکلِ سمبادهنخوردهاش، یکی از حروف ابجد را با ماژیک مشکی نوشتهام. بعد، حمد و آیه خواندم، نیت کردم و تاس چوبی انداختم! اولِ فال تازهام نوشته: «به آنچه که نیت کردهای میرسی اما باید صبر داشتهباشی...» و در خط آخرش آمده: «اگر قصد انجام کاری را داری چندروزی دست نگهدار!» قصد انجام چه کاری داشتم بهجز شروع این پروژه در وبلاگم؟ نه ابجد عزیز! نمیتوانم دست نگهدارم چون در دوخط بالاترش، برای اولینبار در این نهسال، حرمت میانمان را خدشهدار کردهای و بهم گفتهای: «اینروزها نادانی میکنی و به اندرز و نصایح دیگران گوش نمیکنی.» حالا که اینطور است میخواهم همان نادانی باشم که خودت گفتهای.
شروع غداهای جامد برای کودک بازدید : 102
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 11:23